خوشا آن سر که سـوداى تـو دارد
خوشا آن دل که غوغاى تو دارد
ملَـک غـیـرت بـرد افـلاک حـسـرت
جـنـونى را که شیـداى تـو دارد
دلــم در سـر تــمــنـاى وصــالــت
سـرم در دل تـمـاشـاى تو دارد
فـرود آیـد بـه جز وصل تو هیــهات
سـر شـوریـده سوداى تـو دارد
دلـم کـى بـازمـانـد چون به پــرواز
هـواى قـاف عـنـقـاى تــو دارد
چو ماهى مىطپم بر ساحلهجر
که جانم عشق در پاى تو دارد
دل و جـان را کـنـم مـأواى آن کـو
دل و جـان بـهـر مـأواى تو دارد
نـهـم در پـاى آن شـوریـده سر کو
سـر شـوریـده در پـاى تـو دارد
فــدایـت چـون کـنـم بـپـذیـر جـانـا
چـرا کایـن سر تمـنـاى تو دارد
چگـونـه تـن زنـد از گـفـت و گـویت
چو در سر فیض هیهاى تو دارد